بوف کور

ساخت وبلاگ

باور کنید خیلی خیلی دوست داشتم به این شکلی که هستم نباشم

اگر شبیه ادعا هستم:

چرا کوچه های خیس و خلوتِ یک طرفه بهترین ملاقات های زندگی ام میشوند

و چرا خانه هایی که یک چراغشان همیشه روشن است برای من نماد زندگیست.

باور کنید بارش باران در آن کوچه ی لعنتی یک طرفه با زمین خیسش

و چراغی کم سو که خاموش و روشن میشود در قلب من میتپد.

تمام خوشبختی من در آن خلاصه نشده، و اما تمام جایی است که دارم،

اسمم را نگهبان کوچه میگذارید یا هر چه، من همیشه به آنجا میروم و

وقتی جو آن را بدون تغییر میبینم امیدی خاموش در من زنده میشود

چیزی شبیه یک برد در شلوغ شهر به نفعِ تنهایی.

نمیدانم در توصیف چیزی که میگویم چقدر خوبم اما مگر چه اهمیتی دارد وقتی آدم برای دلش بنویسد.

خیلی خیلی دوست داشتم شب ها بیرون نروم،سر وقت بخوابم

و چه میدانم کلی برنامه برای شتابی بی لذت در سقوطی به سوی مرگ بریزم.

هر چقدر بگویید بهار خوب است و خورشید میتابد تا زندگی ببخشد من باز هم دلم لک میزند

برای همان کوچه و همان چراغ و همان خلوتِ خیس خورده در شبی با عشق.

کمی جای درد را باز بگذارم،من عاشق نیستم، اهل تلقین نیستم

و به هیچ چیز هم آنچنان که باید وابسته نمیشوم.

من نگهبان کوچه هایی هستم که در خلوت خویش "افسردگی" می آفرینند

و در انتهای هر دوئل در تصویری که از کوچه ها آفریدم خارج خواهم شد!

"تلخنده"(بوف کور)

ای پدید آورنده روز وشب...
ما را در سایت ای پدید آورنده روز وشب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0b627829 بازدید : 175 تاريخ : يکشنبه 20 خرداد 1397 ساعت: 5:59