t.me/bagheri00m نه به وصل میرسانی نه به قتل میرهانی" سعدی " , ...ادامه مطلب
من به خوبیها نگاه کردمچرا که تو خوبی و این همهی اقرارهاست،بزرگترین اقرارهاست.تو لبخند زدی و من برخاستم... +احمدشاملو, ...ادامه مطلب
بساطِ دلبرانه ی اردیبهشت پهن شد …تازه به سرآغازِ عشق رسیده ایم …التهابِ عجیبی میانِ دلم برپاست …یک احساسِ متفاوت …یک بیقراریِ ناب … !انگار قرار است اتفاقاتِ خوبی بیُفتَد …بادهایِ بهار ، پشتِ شیشه می ر, ...ادامه مطلب
به یاد وطنم ایرانحسن 4 سال در اسارت بود می گوید خیلی شکنجه شدم هر روز تهدیدمان می کردند که شما را می کشیم چون ما مفقودالاثر محسوب می شدیمبا دیدن ماه نو در آسمان خوشحال می شود می گوید تنها زمانی که , ...ادامه مطلب
برگرد و به زندگی بیابه روزهای خوب؛ به روزهای خوبی که در کنار هم می گذردبه روزهای خوبی که در کنار هم قدم میزدیم و تمام آرزویمان این بود که راهمان تمام نشودبه آن روزها که دلخوشی را از چشم همدیگر می دیدی, ...ادامه مطلب
" عاشقا, " روبه مَرحله ى 'حساب کتاب ' نرسونید!که بشینه به تموم لَحظه هایى که عاشقى کردهولى عشق نگرفته،فکر کنه و به خودش بگه : "چرا باید از خودم انقدر مایه بذارم؟تا کى دلمو مثل فرش قرمز پهن کنم زیر پاش , ...ادامه مطلب
کسی که به اندازه ی کافی انتظار کشیده استتا ابد انتظار می کشد. و ساعتی فرا می رسد کهدیگر هیچ اتفاقی نمی تواند بیفتد و دیگر هیچ کسنمی تواند بیاید و همه چیز به آخر رسیده استبجز انتظار که بیهوده از خود آگاه است.شاید او به این حال رسیده بود... + ساموئل بکت, ...ادامه مطلب
میگن هر آدَمی یه زندگی گذشتهای داره . توی یه عالمِ دیگه، تویِ یه جسم دیگه .. راست و دروغِش رو نِمیدونم! اما اگر راست باشه؛ من توی زندگیقبلیم، حتما چشمهات بودم و تو؛ قلبِ من! شاید واسه همینه از پشتِ این همه سکوتِ تو، خیلی چیزها رو میدونم .. چون حتما یه بار، یه جایی؛ با تو زندگیکردم و با تو دنیا رو دیدم که الان قلبم فقط برایِ تو میزنه و چشمهام فقط دنیایِ تو رو میبینه ..:) #علیرضا_اسفندیاری, ...ادامه مطلب
دیگر به دردم نمی خورند ! دلتنگی های بی موقع ات... اصرارهای بی جایت برای خوب کردنِ حالم ... خوبی های وقت وبی وقتت... میدانی لذتِ چیزی را داشتن کی خوب است؟ همان موقع که میخواهی اش ! حالا حتی خودت, ...ادامه مطلب
سیاستمداران اگر با هم توافق کنند دارائیمان را میدزدند و اگر به اختلاف برسند جانمان را ... کارل مارکس , ...ادامه مطلب
, ...ادامه مطلب
, ...ادامه مطلب
تاجری بود کارش خرید و فروش پنبه بود و کار و بارش سکه. بازرگانان دیگر به او حسودی میکردند؛ یک روز یکی از بازرگانها نقشه ای کشید و شبانه به انبار پنبه ی تاجر دستبرد زد. شب تا صبح پنبه ها را از انبار بیرون کشید و در زیرزمین خانه ی خودش انبار کرد. صبح که شد تاجر پنبه خبردار شد که ای دل غافل تمام پنبه هایش به غارت رفته است. به نزد قاضی شهر رفت و گفت : خانه, ...ادامه مطلب
به تو فکر می کنم و می دانم فرصت اندک است برای "دوست داشتنت" به تو فکر می کنم هر لحظه، هر روز در خیابان، در اتاق، کنار میز صبحانه، روی تختم و روز به روز پیرتر می شوم بدون آنکه بفهمم بدون آنکه بدانی چقدر اندیشیدن به تو شیرین است حتی زمانی که جلو جوخه ی آتش ایستاده باشم فکرت آدم را از دنیا از زندگی از مردن غافل می کند. "مجتبی رمضانی", ...ادامه مطلب