ای پدید آورنده روز وشب

متن مرتبط با «ما دو پیرهن بودیم» در سایت ای پدید آورنده روز وشب نوشته شده است

مانده ام تا

  • ماندم تا برایتعمارت، باغ، خیابان باشمبه خاطرتزاگرس، خزر، کویر لوت باشمپروانه ای سفیدکه می گیرد از حضورت رنگ های دلاویزگیاهی خانگیدر اشتیاق رویتشکوفان، رویان،زنده ماندم تاآن چه دلت آرزو کندهمان باشم.جواد_مجابی بخوانید, ...ادامه مطلب

  • از شکست ما

  • از شکست ِ ماصدای شکوه نتوان یافتنشیشه اینجا می گشایدلب به تحسین سنگ را... , ...ادامه مطلب

  • از تمام خنده ها..

  • من با تو از تمام درهای بسته که روزی باز خواهد شد _ شکوفه‌های نارنج،من با تو از شوکت نسیم سخن گفتم.هلیا، ژرف ترین پاک روبی‌ها پیمانی ست با باد.بگذار باد بروبَد.بگذار که رستنی‌ها به دست خویش برویند.از ت, ...ادامه مطلب

  • و از آن روزی که مرا دوست داری

  • و از آن روی که مرا دوست داریجهان بزرگ تر شدو آسمان گسترده تر شدو دریا نیلگون تر شدو گنجشکان آزادتر شدندو من هزار هزار بار زیباتر شدم....+سعادالصباح , ...ادامه مطلب

  • نقش مزار من کنید این دوسخت که شهریار

  • از دلم دور شدی

  • از دلم دور شدے فڪرِ تو آمد بـہ سرمخواب میبینمت از خواب نباید بپرمخوابِ پروازِ تو با نامـہ ےِ خیسے در مشتتو نباشے غمِ این عصر مرا خواهد ڪشتعصرِ تلخے ڪـہ بـہ جز خاطرہ اے قرمز نیستعصرِ تلخے ڪـہ بـہ جز ترس خداحافظ نیستیڪ دو راهیست ڪـہ از گریـہ بـہ دریا برسمبـہ تو تنها برسم یا بـہ تو تنها برسم ..." حسین غیاثے ", ...ادامه مطلب

  • شب مانده و...

  • شب مانده و چشم ها پر از شبنم هادر حال عبورند دمادم غم هادر شهر شلوغ ما تماشا داردتنهایی دسته جمعی آدم ها...میلاد عرفان پور, ...ادامه مطلب

  • به یادوطنم ایران

  •   به یاد وطنم ایرانحسن 4 سال در اسارت بود می گوید خیلی شکنجه شدم هر روز تهدیدمان می کردند که شما را می کشیم چون ما مفقودالاثر محسوب می شدیمبا دیدن ماه نو در آسمان خوشحال می شود می گوید تنها زمانی که , ...ادامه مطلب

  • در خانه ها بمانیم

  • یادش بخیر پارسال دغدغه مون مشارکت در کمپین نه به خرید آجیل بود, ...ادامه مطلب

  • ماشین زمان

  • گفت : اگه یه ماشین زمان داشتیباهاش میرفتی گذشته یا آینده ؟دستامو دور لیوان چایسفت حلقه کرده بودم، نگاش کردم،گفتم : هیچکدومگفت : د بگو دیگه؟ یکیشو انتخاب کن!گفتم : اگه ماشین زمان داشتم ،نه میرفتم گذشته نه میرفتم آینده.گفت : پس چیکار میکردی دیوونه ؟گفتم : زمان رو همینجا متوقف میکردم وُتا ابد به بهونه ی سرد شدن این فنجون چایهمینجا پیش تو میموندم ...[ بابک زمانی ] , ...ادامه مطلب

  • یادش بخیر قدیما که

  • یادش بخیرقدیماکه "بی کلاس"بودیم بیشتردورهم بودیم وچقدرخوش میگذشت وهرچقدرباکلاس تر میشیم از همدیگه دورترمیشیم ،راستش حالاکه فک میکنم میبینم بی کلاسی چقد زیبا بود, ...ادامه مطلب

  • اکثر آدمهایی که ما را رنج می دهند

  • اکثر آدمهایی که ما را رنج میدهند رنج کشیده هایی هستند که نتوانسته اند از زخم های خودشان عبور کنند... اروین یالوم, ...ادامه مطلب

  • ما آدمها موجودات عجیبی هستیم.

  • زن با چپشمانش حرف میزند

  • ﺯﻥ … ﺑﺎ ﺸﻤﺎﻧﺶ ﺣﺮﻑ ﻣﺰﻧﺪ ؛ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻨﺶ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻧﺎﻫﺶ ﻣﻮﺪ ، ﺩﻟﺘﻨ ﺩﺭ ﺸﻤﺎﻧﺶ ﺍﺷ ﻣﺸﻮﺩ ! ﻭﻗﺖ ﺷﺎﺩ ؛ ﺸﻤﺎﻧﺶ ﺑﺮﻕ ﻣﺰﻧﺪ … ﻭﻗﺖ ﻋﺸﻖ ﺑﺎﺯ ﺸﻤﺎﻧﺶ ﺧُﻤﺎﺭ ﻣﺸﻮﺩ ، ﺗﻤﺎﻡ ﺩﻧﺎ ﺭﺍ ﻣﺸﻮﺩ ﺩﺭ ﺸﻢ ﺯﻥ ﺧﻼﺻﻪ ﺮﺩ ! ﻭﻗﺘ ﺑﺎ ﻧﺎﻫﺶ ﺩﻧﺎ ﺭﺍ ﻋﺎﺷﻖ ﻣﻨﺪ …, ...ادامه مطلب

  • حرف زیبایی چشمان تو هرجایی شده

  • حرفِ زیباییِ چشمانِ تو هرجایی شده شعرِ لیلاها و نقل محفل گلنارها از تو در طراحی و خلق بناهای عجیب ایده می گیرند دایم بهترین معمارها جواد مزنگی , ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها